سبخ زار

درباره من
خوش آمديد.
منوی اصلی
تازه ترین مطالب
آرشیو موضوعی
آرشیو ماهانه
نویسندگان
لینکدونی
پیوندها
آرت اسکین
دختری در مه
پيله تنگ پروانگي
نفس
دانشجويان يزد
ايروني
همزاد غم
اشك هاي او ...
صهبا جون
يادداشت هاي ادبي
باتلاق عشق
غمكده
من و بارون
غمستان
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سبخ زار و آدرس sabakhzar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب
دانلود آهنگ جدید - دانلود آهنگ جدید
امکانات
 RSS 

POWERED BY
LoxBlog.COM

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 245
بازدید کل : 3671
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1



...

دیر زمانیست تو را می بارم

هر چند

دلم از نبودنت خشکیده ست!

 

«حسین»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  شنبه 18 آبان 1392برچسب:باران,عشق,عاشقانه,,ساعت 11:25  توسط حسين 

يك فنجان چاي ديگر

و باز به سراغم نخواهد آمد

تو را كه مي دانم...

خواب را مي گويم!

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:50  توسط حسين 

 

نه

گريه نمي كنم...

هيچ اتفاقي نيفتاده است

تنها

شبي با تو خوابيده ام و

صبح

با خيال تو بيدار شده ام...


«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:خيال تو,عشق,عاشقانه,اس ام اس,ساعت 1:30  توسط حسين 

کوک می زنم زخمهایم را

با موسیقی تلخ دوری تو ...

................

«حسین»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:28  توسط حسين 

 

شن هاي ساحل

به قعر دريا مي گريزند

به اميد روزي كه بر گردنت بياويزند.

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  سه شنبه 9 بهمن 1391برچسب:عاشق,دريا,عشق,عاشقانه,انتظار,زيبا,جالب,اس ام اس,عكس,ساحل,,ساعت 23:58  توسط حسين 

بعد از غروب ديدن او، آسمان تپيد

كوه از ميانه خم شد و در دشت آرميد

اسبان چهار نعل، وامانده از سفر

شب روي سنگ فرش جاده مي خزيد

موج از بلندي خود به زير اوفتاد

بر جا بماند و دگر باد هم نمي وزيد

رود از خروش باز ماند و آبشارها

از اوج سنگها، گيسوانشان بريد

اما براي من به اين سادگي نبود

چشمان من دگر هرگز نيارميد

تا صبح يك به يك ستاره شمردم ولي

حتي دمي خواب به چشمم نمي رسيد

حتي خدا به خواب عميقي فرو شده

ديگر صداي هق هق من را نمي شنيد

دنيا همه خوابند و من در اين ميان

در آرزوي ديدن او ، ...

                         برايم دعا كنيد!

«حسين»

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  شنبه 7 بهمن 1391برچسب:عاشق,عاشقانه,عشق,دوري,فراق,دوستي,آبشار,هق هق,اس ام اس,جالب,,ساعت 17:48  توسط حسين 

.

دنیا

انگشت طاعونی خویش را

به سمت تو اشاره رفته

و تو را دزد خوانده است

غافل از آنکه تو

برای سیر کردن شکم کودکان خود

به نان پاره ایی خشک بسنده می کنی

اما نصیب تو

طعم سریع و شدید آهن است

 

*

طفلک !

طاعون کوچک آشپز خانه ی ما.

«حسين»



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:موش,گرسنگي,جالب,زيبا,,ساعت 17:40  توسط حسين 

آسمانِ دلم هواي تو كرده است

اما مي دانم

باز هم باراني ست.

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:عاشق,باران,عشق,عاشقانه,انتظار,زيبا,جالب,اس ام اس,عكس,ساعت 2:12  توسط حسين 

شب گشت  و تو هنوز در خود نشسته اي

ستاره اي پريد

و آندم يك آرزو

در پشت ابرها ماه خنده ايي نمود

سوسو زنان چراغ خندد كه اي فلان

افسانه بود اين،

فردا دوباره درد

آن دردِ رو به زا

آسايش تو را بر باد مي دهد

آنگاه تو پر ز درد، فرياد مي زني

اما چنان خموش كه انگار بي لبي.

او رفته است و تو، در التهاب درد

از درد و از غرور خواهي شكست و باز

با هر چه ات توان، فرياد مي زني

اما چنان خموش كه انگار بي لبي.

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  دو شنبه 25 دی 1391برچسب:سكوت,عشق,فرياد,شب,عاشقانه,ساعت 20:15  توسط حسين 

چترم را به تو مي بخشم

و خود در كنار تو

چون قطره هايي كه به صورتت نمي رسند

                                  غبطه مي خورم.

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  یک شنبه 24 دی 1391برچسب:عشق, انتظار,باران,بارون,قطره,دختر,عاشقانه,فانتزي,عشقولانه, ,ساعت 19:51  توسط حسين 
 


صداي رهفه ي موجي و دمامي كه تا صب

                                                  شو چله
                                               لب ساحل
                                                 تك و تنها
ميون اي غناهشت زمين و آسمون
            به پهلوش چوب مي كوبم

كه شايد پس بدي اونكه
                       شو چله
                     
                  ميون اي غناهشت زمين و آسمون
                                                  از مو گرفتي
 

«حسين»
--------------------------------------------------------------------
رهفه: صداي موج
دمام: نوعي ساز كوبه اي
اي: اين
غناهشت: صداي مهيب



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  شنبه 23 دی 1391برچسب:موج دريا دختر عشق انتظار شب عاشق شب چله ساحل,ساعت 20:43  توسط حسين 

باز باران

اشك و شب

تنها

زیر باران طبع شعرم تازه گشت ، اما

شعرهایم را

    همچو اشکم روی گونه

    شست و با خود برد

                          باران.

 

شاعرم ، آری

                 شاعری بی شعر در باران.

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 21:43  توسط حسين 

 

دیوار خاکستری

پنجره خاکستری

 

  و پشت پنجره...

 

 باز هم خاکستریست


                 عینکت را بردار!!

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 21:31  توسط حسين 

میان او و خودش

 

یک بهار گم شده بود

 

درون باغ دلش

 

         سبد ، سبد ، گل بود

 

ولی هجوم باد خزان و ....

 

                  انار گم شده بود

 

تمام مهر جهان در درون چشمانش

 

پر از لهیب تمنا

 

       پر از شراره ی عشق

 

                           ولی....

 

میان ماندن و رفتن

 

                           بی قرار گم شده بود

 

میان او و خودش

 

یک وداع بی پاسخ

 

بدون خاطره ایی

 

                  در غبار گم شده بود

 

*

 

و من میان سکوتش

 

چگونه در یابم

 

میان او و خودش را

چگونه پر بکنم .


«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 21:20  توسط حسين 

«خدای ساخته ی شیطان»

آری سالها پیش زمانی که قرآنها بر سر نیزه شد، خدا مُرد یا شاید پیش تر از اینها زمانی که فرزند خدا متولد شد، خدا سر زا رفت. نمی دانم شاید پیش تر از اینها مرده باشد، شاید. شاید آن زمان که گوساله ای طلایی شد، خدا از حسادت مُرد. یا خیلی پیش تر از اینها آنگاه که قابیل، هابیل را کشت. خدا فقط بخاطر مقداری گندم کشته شد و قابیل نه تنها هابیل را کشت بلکه خدا را نیز قربانی کرد. یا شاید باز هم خیلی پیش تر، زمانی که خدا با شیطان درگیر شد، آری درست همان زمان بود، درست در همان لحظه خدا مُرد ولی شیطان این راز را به کسی نگفت و خدایی به جای خدا ساخت و ما از آن زمان خدای ساخته شیطان را می پرستیم، خدایی که هر چه ما می خواهیم می گوید، هر گونه ما می خواهیم می باشد و هر کجا که نمی خواهیم نمی باشد . خدایی که نه می شنود، نه می بیند، نه حتی از خود اراده ایی دارد. آری خدا مُرده یا شاید ما خود او را کشته ایم و خدایی که ما در ذهن خود زنده نگه داشته ایم این خداست، «خدای ساخته ی شیطان» !

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 21:8  توسط حسين 

 

مادر!

 

در گستره ی کدامین غزل مرا سروده ای

 

که با هیچ آهنگی

 

عقربک خاموش تنم

 

                      نمی رقصاند

 

                           ثانیه های درون بند بند سلولهایم را؟

 


 

کدامین ترانه

 

لالایی تو بود

 

که خوابم بوی مرثیه گرفت؟

 

مادر،

 

این اقلیمای من است در آغوش قابیل

 

که با ترانه ی تو ، عاشقانه می رقصد؟

 

*

 

بخوان مادر

 

بخوان ترانه ایی

 

که از این خواب هزاران ساله بیدار شوم

 

و به خوابی بروم که در آن

 

            من قابیل باشم!

 

«حسين»



برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 14:22  توسط حسين 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 14:3  توسط حسين 

كودكي ام

چشم دوخته بر رد پايم

به انتظار!

«حسين»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در   1 دی 1391برچسب:كودكي , هايكو , انتظار ,ساعت 1:0  توسط حسين 
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد